زمانی که بحث سر و کار داشتن با مشکلات، بی انگیزگی و یا رفتار بیش از حد رقابتی کارمندان پیش میآید، رویکرد صحیحی را در اداره کسب وکار به کار بگیرید تا همه چیز را تغییر دهید.
شاید مسیر زندگی افراد مختلف با هم تفاوت داشته باشد، اما همه ما در اداره کسب وکار با مسائل مشابهی سروکار داریم، مگر نه؟ زمانی که من این سوالات را از خوانندگان مجله ساکسس دریافت کردم، به یاد مشکلات مشابهی که خود نیز در گذشته داشتم، لبخندی زدم. اینگونه مسائل میتوانند خواب شب را از شما بگیرند. اما نترسید. شما تنها نیستید.
چطور میتوانم مانع بی انگیزگی بقیه کارمندان شوم؟
پاسخ: شما موقعیت دشواری را توصیف کردید. باید در مواقع حساس و چالشبرانگیز مدیر قدرتمندی باشید و حس امنیت را به کارمندانتان القا کنید. در چنین مواقعی، وسوسه خواهید شد تا همه چیز را خوب و عادی جلوه دهید. اما این کار را نکنید. اعضای تیم شما باید صداقت و معتمد بودن شما را درک کنند. زمانی که آنها میدانند اوضاع روبهراه نیست، سعی نکنید به آنها بقبولانید که هیچ مشکلی وجود ندارد.
به نوشته کسب و کار ، بهترین کاری که در اداره کسب وکار میتوانید انجام دهید این است که آنها را تشویق کنید تا انرژیشان را برای کاری صرف کنند که میتوانند تحت کنترل داشته باشند؛ نه در چیزی که قادر به کنترل آن نیستند. آنها نمیتوانند اقتصاد را کنترل کنند. از پس کنترل صنعت و رقبا نیز بر نمیآیند. آنها در جایگاهی نیستند که بتوانند تصمیمات مهمی در مورد مدیریت سازمان اتخاذ کنند. آنها را از این مسائل دور نگه دارید و انرژیشان را هدر ندهید.
آنها میتوانند رفتارشان را کنترل کنند. میتوانند تصمیم بگیرند که بیدار شوند و روزشان را با انتظارات مثبتی آغاز کنند. آنها میتوانند با همکارانشان با احترام و وقار رفتار کنند. همچنین میتوانند بهترین انرژیشان را برای کار بگذارند که اتفاقا همین کار میتواند شرکت را از مشکلات نجات دهد. این را هم بگویم که این توصیه در مورد شما که مالک آن شرکت هستید نیز صدق میکند.
بهترین شیوه اداره کسب وکار چگونه است؟
در این حین، شما باید در اداره کسب وکار برای کمک به کارمندانتان از هر کاری که در حیطه قدرتتان است، فروگذار نکنید. این کمک میتواند شامل توصیهای به آنها در زمینه نحوه حفظ شغلشان، جستجوی بخشهای دیگر شرکت برای کمک یا راهنمایی به آنها در زمینه پیداکردن حیطه شغلی بعدیشان باشد. اگر آنها بدانند که شما در کنارشان هستید و هر کاری که میتوانید انجام میدهید، حداقل خواهند دانست که شما با وجود تمام اتفاقات، به آنها اعتقاد دارید و به آنها اهمیت میدهید.
آیا من به عنوان یک صاحب کسبوکار در مورد این موضوع اشتباه کردهام؟
پاسخ: من باید بگویم بر اساس استعداد و پتانسیل افراد آنها را استخدام میکنم، اما برای کسانی که با وجود تلاش من برای ارتقای آنها پیشرفتی نداشتهاند، تلاش زیادی از خود نشان نخواهم داد.
بنابراین بیایید به این سوال به شکل متفاوتی پاسخ دهیم. بیایید آن فردی را در نظر بگیریم که میخواهید باعث پیشرفتش شوید.
هدف بالایی را در نظر داشته باشید
من دوست دارم کارم را با افرادی شروع کنم که بیشترین پتانسیل را دارند. هدف بالایی را در نظر داشته باشید و روی ۲۰ درصد برتر کار کنید. ضروریست که انتظارات خود را لیست کنید.
مشخص کنید که دوست دارید آنها به چه چیزی دست یابند
مشخص کنید که دوست دارید آنها به چه چیزی دست یابند و از آنها بخواهید که برای رسیدن به آن درجه تعهد بدهند. اگر شما این کارها را انجام ندهید، کارتان از پایه اشتباه خواهد بود. افرادی که استخدام میکنید نمیتوانند انتظارات شما را برآورده کنند؛ چون شما هیچگاه آنها را مشخص نکردهاید. به عقب برگردید و این کار را انجام دهید.
اما اگر شما به طور شفافی در اداره کسب وکار انتظاراتتان را مشخص کرده باشید و کارمندتان به آنها وقعی ننهاده باشد، یک جلسه ترتیب دهید و به او به طور جدی پیام دهید تا خود را بالا بکشد. شانس دومی به او بدهید و موعدی را مقرر کنید. اگر او همچنان پیشرفتی نداشت، شخص دیگری را جایگزین او کنید.
بهترین روش برای متقاعد کردن آنها به کار گروهی چیست؟
پاسخ: سوال جالبی پرسیده اید. من در دبیرستان بسکتبال بازی میکردم و تیم ما دقیقا دچار چنین مشکل دشواری شده بود.
زمانی که در کلاس یازدهم بودم، چنان تیم بسکتبال قوی داشتیم که طرفداران معتقد بودند میتوانستیم جام قهرمانی ایالت اوهایو را بالای سر ببریم.
اما مشکلی وجود داشت.
تیم ما در ابتدا شامل دو دانشآموز کوچکتر و سه دانشآموز ارشد بود. اما دانشآموزان ارشد توپ را به کوچکترها پاس نمیدادند و برعکس! در نتیجه، هر زمان که ما بازی میکردیم این احساس را داشتیم که داریم با نیمی از تیم بازی میکنیم.
مربی ما آن چنان از این موضوع آشفته شد که تصمیم گرفت بازی را با پنج دانشآموز ارشد شروع کند و هر زمان که میخواست تعویض کند، یک دانشآموز کوچکتر را به بازی نفرستد! بلکه به طور همزمان تمام دانشآموزان ارشد باید جای خودشان را به دانشآموزان کوچکتر میدادند.
نیازی نیست که بگویم ما به جایی نرسیدیم و جام قهرمانی ایالتی را نیز بالای سر نبردیم.
بهترین شیوه اداره کسب وکار چگونه است؟
آن زمان فکر میکردم که بهترین راه حل این مشکل این است که کل تیم را با دانشآموزان کوچکتر تشکیل دهیم! اما الان با وجود ۵۰ سال تجریه متوجه شدم که تمام اعضای تیم باید به هدف مشترک تیم فکر کنند نه به برنامههای شخصی خودشان. باید ما را به داشتن نگرشی وسیعتر و برنده شدن جام قهرمانی ایالتی تشویق میکردند. باید به ما نشان میدادند که تنها راه، پیروزشدن این است که با هم همکاری کنیم. و باید ما را مجبور به انجام کار گروهی میکردند.
من این شانس را داشتم که در آن زمان با مربی افسانهای بسکتبال، جان وودن کار کنم. هیچ مربیدر انگیزهبخشی بازی گروهی مانند او نبود. در حقیقت، وودن مدیران تامینکننده تیم را به اندازه برترین بازیکنان آن ضروری میدانست. معیار ارزیابی او این بود که آیا فلان بازیکن باعث برتری همتیمیها و تیم خودش شده است یا خیر. و اگر بازیکنی با استانداردهای او همخوانی نداشت، باید روی نیمکت مینشست.
شما باید به عنوان یک کارآفرین در پیدا کردن روشهایی برای اداره کسب وکار و دیکتهکردن نگرش درست و امنیتبخشی خلاقیت داشته باشید؛ حال چه در یک تیم بسکتبال مربیگری کنید و چه یک تیم فروش یا طراحی. رقابت تا جایی خوب است که باعث بهتر شدن تیم و بازیکنان شود؛ اما به محض آن که این ماهیت رقابتی بخواهد باعث تحلیل رفتن این گروه شود، مدیر باید همه چیز را درست کند.